-
من عاشق نبودم . . .
جمعه 4 بهمنماه سال 1387 09:00
چیزی نمانده است ، این روزهای بی خاطره که خیال گذشتن ندارند ، در سطر اول دفتر خاطراتم قرار بگیرند . چیزی نمانده است که این قلب شکسته سر در دیوار اتاق بزم من شود . سایه ی تصویری که از دوری تو مجسم کرده بودم ، نیستی که درخشش آن را بر صحن دلم ببینی. بی قراری هایم اقرار می کنند که دروغ می گفتند و من هم اکنون عشق تو را...
-
نه از تو، نه از من
جمعه 27 دیماه سال 1387 11:20
سلامی به گرمی صدای مادرم دو حکایت زیبا، چندین و چندین روز است که بار ها و بارها ، فکر من را مشغول خود می کنند . گفتم چه زیباست که دیگری هم بهره ایی بلکه ناچیز ببرد . حکایتین اگرچه کوتاه اند ، اما بسیار پر معنا و هدف دارند . *** شیخ ابوالحسن خرقانی، از عرفای قدیم، نقل میکند که دو برادر بودند و مادری. هر شب یک برادر به...
-
صدا ...
چهارشنبه 18 دیماه سال 1387 01:02
صدا در انتهای عشق ، نرسیده به فریاد ، بدون درد بشکست . صدا سنگین بود ، سنگین تر از صد صدای مَرد بشکست او بهتر از هر من می دانست آنچه که در دل بود آنچه که در دل بود همان درد و دل ِ من ِ خجل بود محبوس کرد خویش را اندر حنجره در پس روی من در پس روی من ، روانه شد هزار بغض بر سوی من صدباره بدو گفتم بی صدا چه کنم در این حال...
-
امشب
جمعه 13 دیماه سال 1387 01:43
امشب نه دلم گرفته است و نه می گرید . نگران هم نیست ، لازم نیست دعوی نگرانیش را داشته باشی . امشب ، دلم می خواهد در لابه لای ورق های سنگین دفترهای خاطراتم ، به دنبالت بگردد . در خاطرات گذشته به یاد روزهایی که خیلی زود شب می شد و شب هایی که با دردسر به سحر می رسید ، به یاد عشوه هایی که در دیده ی مجنون زیبا به نظر می آمد...
-
عشق ... ؟!
سهشنبه 26 آذرماه سال 1387 10:28
HTML clipboard خیلی به دنبال معنای عشق رفتم ، اما .... عشق در لابه لای آرایه های ادبی : عشق ،تصویر جاودانی ماست یادگار تب جوانی ماست در زمین این « سیا قلم » هایش طرح دنیای آسمانی ماست عشق ، این واژه ی به ظاهر گنگ به وضوح غم نهانی ماست خبر از جای ما چه می گیری ؟ عشق ،تمثیل لا مکانی ماست سمت خوبی ،دو کوچه مانده به...
-
التماس می کنن که برگرد . . .
سهشنبه 19 آذرماه سال 1387 10:44
HTML clipboard نگاه منتظر و چشمان خیره، اشکهای نریخته و صدایی پر بغض فکر دلجویی ، منتظر پاسخ مشتری دل ِ خسته ،حالا دیگه از دلت سیره توی همون خیابون خاطره ها مدعی عاشقی رو ببین با دیگری داره میره دل و خسته شدن از گریه کردن عشقی نا تموم ، التماسی نگفته ، حرفی در دل پوسیده بازم، عشق و محبت رو سرسری گرفتن این غروب دلگیر ،...
-
آن روز نزدیک است
یکشنبه 3 آذرماه سال 1387 20:46
نگاهی نیز در راه است . شاید هم اتفاقی ، شاید عشقی . می دانم که محبتی در دامن گلها به دنبال چیده شدن است بهتر است ، باید اینچنین اندیشید کسی هم چنان در پاییز چشم به راه من است میروم ، با غرور بیشتر از قبل از نگاه این و آن می گذرم و من ادامه می دهمم همچنان از عشق ، از نگاههای فریب دهنده ی گل ها و از دیکته ی سرنوشت فرار...
-
نباید دلی بشکند . . .
جمعه 26 مهرماه سال 1387 14:48
عهد بستم ، دیگر ، پا روی دلی نمی گذارم شاید او ، تحمل شکسته شدن را آنگونه گه من ، داشتم ، نداشته باشد زین پس نگاهم را ، از عشقم بر نمی دارم نباید دلی بشکند ، دیگر نمی گذارم ، شاید اشکهایش سبک باشد ، سرازیر نشوند شاید او راه گریستن را نداند نباید او را فراموش کرد ، شاید او بغض کند و هیچگاه بغضش را نشکند . شاید او هم...
-
بدبینی ... !
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 19:31
سارا که جشمانش برق میزد ، سرش رو بالا گرفت ، گفت چی شده باز، چرا اینجوری نگام میکنی ؟ علی که حواسش نبود، در حالی که ظاهر داشت سارا رو نگاه میکرد ، آهسته زمزمه کرد : تو رو نگاه نمی کنم . سارا متوجه نشد ، یا صدای کشیده و نازکش ایندفعه بلندتر گفت ، مگه کاری کردم ؟ - تورو نگاه نمی کنم ، این ... سارا هنوز حرف پسر تموم...
-
من و دله دیوونه ام و مولانا !
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 14:56
من درد تو را از دست آسان ندهم دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم از دوست به یادگاری دردی دارم که آن درد به هزار درمان ندهم --- جز من اگرت عاشق شیداست، بگو. ور میل دلت به جانب ماست،بگو ور هیچ مرا در دل تو،جاست،بگو گر هست، بگو،نیست، بگو،راست بگو --- تا با غم تو مرا کار افتاد بیچاره دلم در غم بسیار افتاد بسیار فتاده بود، هم در...
-
اون روزا ...
جمعه 18 مردادماه سال 1387 15:00
قدیم ، ما بودیم و اون همه عشق بی دریغ نه غم میون ما جا داشت نه حسرت یک رفیق اون روزا ادمای بی احساس کم بودن دلا نمیشکست ، دلی تنگ نمیشد همه دنبال عشق تو و عشق من بودن عشق، خدارو شکر همه ناپاکی هارو برده بود آخه اون زمانا گلم ، احساس هنوز نمرده بود مردم گریه بلد نبودن ، میدونم دلشون اشک می خواست ولی دلم چشمهاشون رو...
-
دیشب
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1387 19:17
غم ، دیشب به یاد اون دستای سرد، کاری رو که نباید می کرد بالاخره کرد ، توی طوفات درد . دیشب دلم اسمتو یواشکی زمزمه می کرد . دیشب دلم آرزوی مرگ دوباره می کرد . هوای اونی رو که دیگه نداره می کرد . دیشب به یاد اون عشق عروسکی و خنده های زورکی دوباره عاشقت شدم الکی . پ.ن خلاصه همه اینا رو گفتم که شاید بفهمی شبا وقتی چشمام...
-
دل خوش گرمای کسی نیستم (محمدعلی بهمنی )
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 02:03
با همه ی بی سر و سامانی ام باز به دنبال پریشانی ام طاقت فرسودگی ام هیچ نیست در پی ویران شدنی انی ام امده ام بلکه نگاهم کنی عاشق ان لحظه ی طوفانی ام دل خوش گرمای کسی نیستم امده ام تا تو بسوزانی ام امده ام با عطش سالها تا تو کمی عشق بنوشانی ام ماهی برگشته ز دریا شدم تا تو بگیری و بمیرانی ام حرف بزن ابر مرا باز کن دیر...
-
با همه وجودم دوستت دارم
سهشنبه 4 تیرماه سال 1387 20:13
قشنگترین مخلوق خدا ، مظهر محبت و عشق برای من ،مادرم ،نازنینم همه ی وجودم فدای تک تار موی تو دوست داشتم تمام وجودم رو تقدیمت کنم نازم، منو ببخش که همه ی احساسم رو فقط با یک شاخه ی گل بهت نشون دادم . لیاقت تو از هدیه های زمینی خیلی بیشتر است .مادر ، از گل با ارزشتر برات پیدا نکردم . عزیزم این روز متعلق به توست...
-
مآه من بدون میم .
جمعه 31 خردادماه سال 1387 01:33
HTML clipboard نگاه سردت ، دل بی دردت ، قلب سنگت ، دستای بی رمقت ، اون گل زردت ... همه و همه از رفتنت خبر میدادن ، خیلی زودتر از اون " تهمت و نفرین ، پیش من دیگه نشین ، عشقموخواب ببین ، پیشونیه تو با اون همه چین ، و بهانه های اینچنین " می دونستم که قراره من بقیه راهو تنها عاشق باشم ... حالا من هستم و م آه من...
-
The little prince . این آدم بزرگا چقدر عجیبا ...
پنجشنبه 30 خردادماه سال 1387 20:10
سلامی دوباره . چند روز پیش هم نسخه ی اینترنتی کتاب رو پیدا کردم و تونستم لحظه های قشنگ the little prince (اثر نویسنده فرانسوی آنتوان دو سن اگزوپری ) را با خود پرینس تکرار کنم . . چند قسمت دل انگیز از ترجمه فارسی کتاب (برگردان شاملو) که به نظر من خیلی قشنگ اومدن رو میزارم . امیدوارم با خواندن کتاب و یا تجدید خاطره لذت...
-
فروغ فر خزاد
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1387 10:56
HTML clipboard سلامی دوباره . بعد ازاشعار یغما گلرویی و فریدون مشیری ــــ دخترِک ــــ دوبیتی های فریدون ـــ در این پست چند بیت از زیباترین اشعاری که تماماٌ برای من خاطره اند رو مرور میکنیم . به امید اینکه لذت ببرین دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده شب می کشم چراغهای رابطه تاریکند...
-
من هرگز نخواستم
یکشنبه 5 خردادماه سال 1387 16:54
هرگز نخواستم از با تو بودن خسته بشم از غم و اندوه بودنت ، جدا به دیگری و بهتر از تو وابسته بشم هرگز نخواستم تو رویاهات تنها بمونم با تو باشم و تو عشقم نباشی یا که بی تو بنویسم و شعر بخونم شاخه ی گل قرمز هرگز نخواستم بشکنه اون هدیه ، روز بارونی هرگز نخواستم به یادت بیام فقط وقتی بارون یزنه هرگز نخواستم دروغ بگم ، مثل...
-
خیالی نیست
شنبه 4 خردادماه سال 1387 17:36
محبوب ، گر مرا فراموش کردی گر عشقت را کشتی و عشقم را خاموش کردی خیالی نیست گر شاخه گلی را به یادم چیدی ، گر در رویاهایت عشق مرا دیدی گر من نبودم یار باوفایت ، بدان عاشق بودی ، حتی حال مرا را نپرسیدی گر بودم با دیگری ، خیالی نیست گذشتم از عشقت سرسری ، خیالی نیست به دل گفتم که ای نازک ، اشک بریز که گر تو هم ز دستم بری ،...
-
گله
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1387 20:01
تو گله کردی ازمنه بی احساس ،منی که کوهی از احساس بودم تو گله کردی از من ،که دوست دارم رو نگفتم ،من که به یاد تو شب زنده داری کردم. تو از نگاهم گله کردی که هنوزم باور نمی کنی من جز تو هیچکسی رو نمی بینم .
-
من می گفتم و تو نمی شنفتی ..
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1387 13:50
من گفتم که ازتو و با تو بودن خسته شدم ، تو خستگی ها را با یک نگاهت خریدی . من تکرار کردم که از نگاهت متنفرم و تو هم اشکهایت را نشانم دادی ... و تو تا ابد به گریه ادامه دادی و صدای منو نشنیدی، داشتم می گفتم گریه نکن عزیزم که دلم میگیره .
-
خاطره !
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1387 22:45
اگر من خاطره ای هم از بودن با تو داشته باشم ُ خاطره روزهای با تو و یاد تو بودن نیست ، این خاطره صحبتهای بچه گانه ی من و تو یا اون روز بارانی زیر رگبار قدم زدن نیست . مطمئنا خاطره لحظه هایی که باهم یا بی هم خندیدیم ، هم نیست شک نکن این خاطره نه اشکهای تمساح تو بود نه خنده های صادقانه من . اینا همه افسانه ای بودن که...
-
بسه دیگه ....
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1387 00:19
مهربون ، تازه دارم به این نتیجه میرسم که راست می گفتن مثل اینکه رفاقت داره کم رنگ میشه ، رفیق کُشی باب شده و نامردی حرف اولو می زنه همون بهتر که دیگه به کسی اطمینان نکنیم و بیشتر به فکر خودمون باشیم تا دوستان . دوستانی که ارزش از این بیشتر نوشتن رو ندارن .
-
همه چیز
چهارشنبه 24 بهمنماه سال 1386 22:10
احساس هیچ شد ، هیچ همه چیز شد ، عشق نیست شد ، نیست وارث غم ،سرور همه چیز شد عشق درد داشت، اشک سرازیر شد ، چشمانم چشمه ، محبت راهریز شد خنده از سکوت ، سکوت از فریاد لبریز شد لبها زمزمه کنان ، تکرار اینکه عشق همه جیز شد
-
قلم من !
جمعه 12 بهمنماه سال 1386 16:15
نیستی ای نازنین ، از آن هنگام که رفتی قلم ِ من ترانه ها را از یاد برده است. دیگر کاغذها را با یاد عشقت نمی درد ، چنان بد کردی ، که حتی قلم تو را از یاد نمی برَد قلم، اشک در سینه دارد ، قلم دلی تنگ، پر از کینه دارد قلم به یاد ِ نامه ی عشق، صدبار دیگر روی سنگ نوشت که دیگر از یاد ببرَد، ترانه هایی را که گفتم و او ننوشت...
-
به او بگویید ...
پنجشنبه 11 بهمنماه سال 1386 18:39
HTML clipboard آی خبرداران از آن بی خبر ای قاصدک های آمده از کوی او به او برسانید خبر مرا قبل از سحر بگویید ، دلش تنگ بود تا لخظه ی آخر ، پسرک چشمانش به در بود تا لحظه ی آخر بگویید ، منتظرت بود ، گونه هایش تر بود تا لحظه ی آخر بگویید در غم عشقت مرد و انتظار گریستن نداشت خبر دهید از مرگ عشقش ، در قلبم که امید به زیستن...
-
Love will tear us apart
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 22:52
بودیم و کسی پاس نمیداشت که هستیم باشد که نباشیم و بدانند که بودیم *** U promised 2 take care of me but u hurt me, u promised me 2 bring me joy but u brought me tears , u promised me your love but u gave me PAIN.... I promised u nothing but I gave you EVERYTHING !!!!
-
کی میدونه ؟
جمعه 2 آذرماه سال 1386 09:47
دخترِک... جز تو که دست هات واسه من مثل وطن بود کی می دونه که ترانه ، زندگی نامه ی من بود کی می دونه؟ کی می خونه؟ چه کسی دل می سوزونه؟ واسه این شب پره ای که، فکر پروانه شدن بود من، مثل دفتر شعری که نخونده بسته میشه مونده بودم توی سایه پشت این سدّ همیشه تو به من گفتی که هستم، من حصارم رو شکستم این نهال پیر در اومد از تو...
-
سخت شده است . . . .
جمعه 2 آذرماه سال 1386 09:41
سخت شده است نازنین. دیگر ترانه ها به دلم زیبا نمی ایند . ترانه ی من، بدون تو زندگی روزمره من قافیه ندارد . آری سخت شده است همچنان در انتظار ماندن ! دیگر فکرت هم التیام یاد خاطرات پوچمان نیست ! خیلی وقتها ،هنگام دیدن چهره ات در رویا های روزانه ، غمی سنگین به یادم می آید، دردی که هیچگاه فراموشش نخواهم کرد . غم اینکه...
-
فریدون مشیری
جمعه 27 مهرماه سال 1386 12:06
ای داد دوباره کار دل مشکل شد نتوان ز حال دل غافل شد عشقی که به چند خون دل حاصل شد پامال سبک سران سنگین دل شد *** نرسد دست تمنا چون به دامان شما می توان چشم دلی دوخت به ایوان شما از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست نیمه جانی است درین فاصله قربان شما *** با تمام اشک هایم باز نومیدانه خواهش می کنم بس کنید بس کنید فکر...