سلام دوستای خوبم، چند روز پیش یک فکر قشنگ ، یک ایده که آدم رو وادار به فکر کردن می کنه، از وبلاگ یک دوست خوب ، گرفتم، خودم از جواب دادن به سوالی که پرسیده شده بود خیلی لذت بردم ، با اجازه ی همون دوست خوب ، سوال رو اینجا هم مطرح می کنم .
"اگر ما این سوال را از کسی در کشوری گرسنه و قحطی زده بپرسیم ، بی تردید پاسخ او " غذا " خواهد بود واگر همین سوال را ا ز کسی که در منطقه ی سرما زده بپرسیم جواب او " گرما "خواهد بود و اگر همین سوال را از کسی بپرسیم که تنها و منزوی است بی شک پاسخ او "هم صحبتی با دیگران" است. (یوستین گاردر)"
حالا من "هم" می پرسم از شما دوستای خوبم ، در زندگی به نظر شما چه چیز از همه با اهمیت تر است ؟
من جواب خودم رو نگه می دارم تا پست بعدی.
پینوشت 1 : به قول "سرسره" یک جور راهنمایی بدونین ، اجباری در جواب دادن نیست .
پینوشت 2 :پدر ، تو یک قطره از خدایی ...
بعد نوشت : نمی دونم چرا از سادگی اینقدر خوشم میاد ، قالب فعلی هم می دونم قشنگ نیست ، اما سادست ، چند روزی این سادگی رو تحمل کنین
Salam Weblog khobi dari Be Site man ham sari bezan
http://www.bestpatogh.com
va mano link kon ba onvan clip mobile
چه کاریه ! چرا ادرستونو نذاشتی خوب !
سوال فوق العاده سختیه
هر کسی جواب خودشو داد یکی گفت اراده یکی گفت خانوده یکی گفت ارامش یکی هم ژول دیگری زنده بودن و صداقت و گذشت و محبت
من اگه بخواهم از این ها یکی را انتخاب کنم والبته نظر خودمم همین هست
محبت
من نه به خاطر کمبود محبت توی حودم چنین حسی را داشته باشم بلکه چون محبت خیلی کار ها را انجام میده
از محبت خارها گل می شود
دوست دارم نظر خودت حتما بدونم
منم تا حدودی موافقم الما جان، ممنون از اینکه هستی ، نظر خودمم می زارم ، بازم ممنونم از لطفی که داری
Salam Weblog khobi dari Be Site man ham sari bezan
http://www.bestpatogh.com
va mano link kon ba onvan clip mobile
OK
سلام نوید جونم!
نمیدونم چر انقد شماره میذارن! حالا خوبه منم زنگ نمیزنم!
ولی منم گفتم شاید میذارن که بقیه بر دارن! واسه همین تصمیم گرفتم تو وبلاگم بذارم!
والا منم نیدونم
با سلام[لبخند]
یک شمارنده بازدید کنندگان سایت،زیبا به صورت فلش.
برای وبلاگ شما ، با امکانات جالب
ای بابا
سلام کی گفته این قالبه زشته ؟
اگه تو نگی هیچ کسی نمی گه اتفاقا دیروز کلی خوشم اومد خیلی ساده است
حالا ان قالب گل و بلبلیه من قشنگه ؟
اگه دوست داشتی عوضش کن ولی خیلی هم خوبه راستش من از قبلی بیشتر دوستش دارم
موفق باشی
سلام الما جان ، قالبت که خیلی گله ، من خودم فعلا سادگی رو ترجیح میدم ( از جنس مردم !!!!!!!!!!!!! )
می گم اینجا چطوری بدون اسم نظر ثبت می کنند جل الخالق!!!
هیچی قبلیه من بودم همین
مرسی که میای
سلام
خوشحالم که اولین نظر دهنده ام.
اما واقعا نمی دونم چی باید جوابتو بدم...
سوال خیلی خیلی سختیه.
در ضمن تبریک می گم به خاطر قالب وبلاگ.
ممنونم
سلام ساده اره ولی خوجل هم هست ...تا حالا بهش فک نکردم ...بعد از جواب خودت بهت می گم ...!مبارکه قالبت
مرسی این قالب تبریک نداره ، دوست داشتم جوابا رو بدونم
دوستای خوبم ، نظرایی که فکر کردم شاید خصوصی باشه رو خودم تایید نکردم ، ممنونم که میاین
درود
اجازه می خوام کمی فلسفی جواب بدم. پس اول دومی رو میگم:بکوش که زیبایی در نگاه تو باشد نه در آنچه که بدان می نگری(اصل جمله: ناتانائیل بکوش که عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه بدان می نگری)
حالا دومی مگه نه اینکه می گن خودت باش چون دنیا تو رو کم داره پس بذار من اینجا بگم که مهم ترین چیز در زندگی همونیه که تو بهش می دی شاید همونو کم داشته باشه. حالا خودت جواب خودت رو بده. واسه دفعه دوم. اما این بار اینجوری :من چه چیزی به دنیا می دم؟؟؟
وای خیلی ممنونم از اینکه اوومدی و نظرت رو گفتی ، منم موافقم باهات دوست خوبم .
سلام نوید جان ممنونم ازت همیشه دوست خوبم بودی ،
برای منم
مهمترین چیز همین دوست و همین دوستیای خوب هست. میمیرم وبرای دوستی. سوال خیلی تامل انگیزی بود بازم فکر می کنم اگر چیزی بود میام . مممنوووونم
اوکی خوبه تو هم یکمی فکر کردی بالاخره و مرسی که میای
سلام دوست خوبم
مرسی که هستی
به نظر من رضایت خدا باسه ی من از همه مهم تره . چون اگه خدا راضی باشه مردم خوب هم راضی خواهند بود. و اگر هم مردم راضی باشن خودم هم راضی هستم. و خود (خوبم) راضی باشه در نتیجه خدا هم از من راضی خواهد بود . یجورایی یه زنجیرست . ولی زنجیره ای که اگه تنها خدا هم درش باشه برای من کافیه
موفق باشی
منتظر نظر خودت هم هستم (;; که بدنم برای تو چی اهمیت بیشتری داره
قربانت
دعایم کن
ممنونم ازت رامین جان ، من نظم در این مورد فرق میکنه . فکر کنم برای خدا عزیزترباشه که رضایت بنده های خوب خدا هم داشته باشیم .
سلام دادا نوید عزیز خوبی ممنون که خبرم کردی اصلا هم زشت نیست خوبه
به نظر من خود ادم از همه مهمتره البته نظر منه
ببینم تو چی میگی جواب دادی خبرم کن
موفق و سبز باشی
وای مرسی که اومدی لطف کردی ، مثل بابام فکر میکنی ! این طرز فکر هم دوست دارم اما خوب یکمی واسه من خودخواهانه به نظر میرسه . البته میدونم تو جنبه ی منفیش رو نمی گفتی
سلام نوید جان
خوب من میگم اول خانوادم بعدم اگه خدا دوسم داشته باشه یه وقتی بهم بده که اشتباهاتم رو جبران کنم همین
در ضمن اون اسمی که تو وبلاگم نوشتم اره خودت بودی
وبلاگ جدیدم
www.kolbeye-jighil.blogfa.com
بای
خیلی لذا بردم از شرکت توی سوالایی که گذاشته بودی ، حتما میام وبلاگ جدیدت تو هم لطف کردی ادرس جدیدت رو گذاشتی
ی وقتایی به جایی میرسم که فکر میکنم هیچی تو این دنیا اهمیت نداره. نمی دونم! مهم بودن و اهمیت دادن شور زندگی میخواد و گاهی این شور در من می میره.
من کتابای یوستین گاردر رو خوندم اگه نخوندین پیشنهاد میکنم کتاب (مرد داستان فروش) و ( دختر پرتقالی) رو بخونین.
ممنون سارا جان ، دنبال این دو کتاب میرم ، همیشه از خوندن کتابایی که بقیه بهم پیشنهاد میکننن لذت میبرم .
سلام.خوبی؟عشق از همه چی مهم تره.وقتی باشه همه چی هست
آره دوست خوبم، اگر عشق عشق باشه .... نه اینکه فقط اسم عشق رو داشته باشه
سلام
بی خبری چه خبر از مسابقه؟
عقبممممممم خیلی عقب افتادم ، قول میدم جبران کنم، راستی تبسم جان دوست داشتم نظر تو هم بدونم ها
اوم... چه بد. فکرکردم اولین نظر دهنده ام ...
راستی این آسیه جون خیلی تو رو .... داره.
چقدر بانمک، میای نظرای ملت رو می خونی نتیجه گیری هم می کنی ... به هر حال مرسی که میای
...به نظر من راحتی اسایش ارامش به همراه عشق صفا صمیمیت ....و اینا ....
راحتی
اسایش
ارامش
عشق
صفا
صمیمیت
اینا هرکدومش به جز صفا جواب یکی از دوستان بوده . به هر حال ممنون که اومدی خوشحالم کردی عاصی جان
سلام نوید جان . خب من اول فکر کردم آرامش خیلی مهمه چون خودم به شخصه دلم نمی خواد کسی آرامشم رو بهم بزنه . بعضیا معتقدن سلامتی مهترین چیز توی زندگیه! بعضیا می گن پول ! ولی به نظر من مهترین چیز توی زندگی" شادی" هست . اگه بتونیم شادی رو برای همیشه وارد زندگی کنیم مهم نیست که آرامش یا سلامتی یا پولمون رو از دست بدیم چون بدون اونها هم شاد هستیم .
دردونه جان من یک جور دیگه فکر می کنم ، به نظر من ارامش هستش که شادی رو به وجود میاره . خیلی ممنونم که نظرت رو گفتی مرسی
راستی نوید جان، من فکر می کنم جوابی که به این سوال داده میشه زیاد ربطی به نداشتن اون چیز مهم در زندگی نداره . بیشتر به این مربوط میشه که ما چه چیزی رو برای خوشبخت بودن و داشتن یه زندگی خوب مهمتر می دونیم . شاید در یک کشور فقیر که مردمش گرسنه هستن غذا مهم باشه ولی در شرایط عادی ، نظر هر کسی بر اساس کمبود و نداشتن اون چیز نیست !
درست میگی دردونه جان ، جمله ی اولم یک مثال بود .
برو جوابتو ببین...
سلام
خوبی؟
به این آدرسی که می گم برو ولینکش کن.
آخه من تورو واسه ی وبلاگ اون لینک کردم.
تعجب نکن...
کلمه ی عبور وبلاگ رو بهم داده بود..
www.2khtarooone.blogfa.com
ممنونم لطف کردی الهام جان ، از خودش اجازه گرفتی ؟ اوکی من لینکش کردم
نه هنوز روز تولدم نرسیده ........
۲۳ تیر
مرسی که اومدی تو وبم
سلام
خیلی بی مزه ای.
خب یه هویی چشم به نظر اون افتاد بعد...
ولی خیلی خندیدم ،حرفت خیلی بامزه بودولی بازم بی مزه ای.
در ضمن حلا که لینک شدی،واسه ملیکا می گم...
اگه دوست نداری و فکر می کنی بی اجازه ست و حق الناس و
این حرفا ،مشکلی نداره....
فقط یه اشاره کن تا حذفت کنم.
اصلا قهر قهر قهر تا....
دیگه نمی گم
بای...
نه ممنونم که لینکم کردی
سلام . قالب وبلاگت خیلی هم ساده نیست . خوبه . آرام بخشه ! :)
دو تا از ترانه های انریکو رو توی وبلاگم گذاشتم (با ترجمه ). اگه دوست داشتی و وقت داشتی یه سر بزن و بخونشون . خیلی قشنگ هستن .
راستی من این روزا خیلی آرامش دارم . چون خیلی از روزها توی خونه تنها هستم و از سر و صدا و شلوغی خبری نیست ولی از شادی هم زیاد خبری نیست ! قبلا فکر می کردم ارامش شادی هم میاره ولی الان نه! به نظر من آرامش همیشه شادی نمیاره !
ترانه ها رو دیدم و آهنگش هم اتفاقا دارم؛ توی کامپیوتر گوش دادم دوباره لذت بردم .
سلام
سوال سخت است
اما جواب من برای اینگونه سوالات در دو کلمه خلاصه می شود.
خانواده و عشق
البته شاید به نظر بعضی ها جواب درستی نباشد ولی من در زندگی تنها این دو را دارم و برای من از اهمیت بالایی برخوردار است.
از این که به من سر زدی خوشحالم.
در مورد سوالت،نه من فقط در بلاگ اسکای تازه کار هستم.
با آرزوی سلامتی برای دوستان عزیز
سیاه پوش عاشق
اتفاقا خیلی جواب معقول و قشنگی دادی سیاه پوش عاشق ،
سلام نوید جون
به نظر من توی زندگی ما آدمایی که زندگیمون روال عادی رو داره از همه چیز مهم تر باید خدا باشه.بعداز اونه که بقیه ی چیزای دیگه هم با اهمیت میشن
قشنگ بود اهنگه نه ؟
اره منم تابستان ژارسالم خراب شد شاید امسال بهتر باشه ..به لطف دوستان .....
بازم لطف دوستان
سلام نوید جان خوبی؟؟؟؟
ممنون از اینکه منظور حرف منو فهمیدی خوشحالم
وبلاگ ماهی سیاه کوچولو با یه ترانه از خودم به روز شد منتظر نظرت و احساست هستم پس زودی بیا
{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }
الان میام دوست خوبم، ممنون از این همه گل
این الهام چی می گه من نفهمیدم خیلی تو...رو ...چی ...اقا حرف داری بای تو رو بزن واسه چی این ور انور می گی
منم نفهمیدم والا حالا تو عاصی نشو
:) حالا شما دو تا دوا نکنید احتمالا هر دوتاتون خیلی نوید رو ... .
:)) . عجب اوضاعی داریا . خوش بگذره بهت .
ای بابا !
سلام خیلی قشنگ بود
به نظر من آرامش !!!!!!!!!
سلام.کم ژیدایی این متن بازتاب رو تو وبم بخون نظر بده آخه نوشته خودمه می خوام بدونم به نظر شماها چه طوریه؟ مرسی
سلام ملیکا جان با اجازه چون خیلی داستانت رو دوس داشتم متن رو همینجا میزارم ، شاید یکی دیگه هم باشه اینرو بخونه
بازتاب
یکی بود یکی نبود.غیر از خدا بازم کسی بود.زیر گنبد کبود یه شهر نسبتا بزرگ بود پر از آدم های جور واجور بود.بین همه ی این آدم ها یه پسر کوچولویی بود یک مدتی بود که براش سوالی پیش اومده بود.پسر کوچولوی قصه ی ما به هر کسی می رسید می پرسید:خدا چه شکلیه؟؟ این سوال رو بارها از پدر و مادرش پرسیده بود و همیشه یک جواب می گرفت که خدا خیلی زیباست.............
یک روز که رفته بود خونه ی پدربزرگش مثل همیشه پرسید:پدربزرگ خدا چه شکلیه؟؟پدربزرگش گفت:خدا...........خب.............پسرم خدا مثل ما آدم ها نیست و بعد از کمی مکث گفت:این گل رو میبینی چقدر زیباست.....خدا کسیه که این گل رو خلق کرده پس خدا خیلی خیلی زیباتر از این گل ......
پسرک کمی فکر کرد و وقتی تنها شد توی دفتر نقاشی اش زیبا ترین انسانی رو که بلد بود کشید .هر روزی که می گذشت مهارت پسرک توی نقاشی کردن بیشتر می شد و آدم های زیبا تری می کشید تا این که سالها گذشت و پسرک قصه ی ما شده بود یک نوجوان و حالا صدها دفتر نقاشی داشت که پر بود از آدم های زیبا یک روز از معلمش پرسید: آقا خدا چه شکلیه ؟ معلمش پاسخ داد : خدا همون چیزیه که توی قلب توست....
پسرک کمی فکر کردو از اون روز به بعد برگه های سفید نقاشی پر می شد از قلب های کوچیک و بزرگ و بلوری. پسر قصه ی ما حالا دیگه مرد جوانی شده بود که خودش پسر کوچکی داشت.یک شب که همچنان به سوال قدیمی اش فکر می کرد خوابش برد.توی خواب ندایی اومد که آ؛یا دوست داری خدا رو ببینی .مرد جوان با صدای غمگینی گفت: آری.خدایا اگر صدامو می شنوی آرزوی چندین ساله ام رو برآورده کن سالهاست که دلم میخواد مثل لمست کنم احساست کنم و..............در همین حین پسر کوچکش دستش رو روی شونه ی پدر گذاشت و گفت:بابایی بیدار شو.........بابا ....و مرد ج.ان چشمهاشو باز کرد قطرات اشک پهنه ی صورتش رو خیس کرده بود این خدا بود که خودش رو در قالب پسر کوچولو نشون داده بود جای دست های پسرش روی شونه هاش می سوخت........پدر پسرش رو بغل کرد و بوسید چون او جواب سوال پدرش رو داده بود مرد جوان به این فکر می کرد که خدا زیباست اما جسم نیست خدا همونیه که تو قلبشه اما غیر قابل وصفه و خدا از رگ گردنش به اون نزدیک تره که صدای پسرش او رو به خودش آورد:بابایی می خواستم بپرسم خدا چه شکلیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟..............مرد لبخندی زد اما هیچ وقت نتونست جواب پسرش رو بده.....
نویسنده:ملیکا
سلام نوید
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چه قشنگ
بهت تبریک میگم شعر قشنگی بود.
یادت نره به من سربزنی.
ممنونم از لطفت دوست خوبم من هر موقع که بتونم به وبلاگ دوستام سر میزنم .