قانون شکن

عاشقانه هhttp://www.blogsky.com/cp/weblog/PublishedPosts.bs?rnd=3Tex6fz5WCHY2KCvtPOOWELRsWn5WPgO7Qz8XEW1ای کم رنگ من

قانون شکن

عاشقانه هhttp://www.blogsky.com/cp/weblog/PublishedPosts.bs?rnd=3Tex6fz5WCHY2KCvtPOOWELRsWn5WPgO7Qz8XEW1ای کم رنگ من

عشق ... ؟!

HTML clipboard

خیلی به دنبال معنای عشق رفتم ، اما ....
 

عشق در لابه لای آرایه های ادبی :

عشق ،‌تصویر جاودانی ماست

یادگار تب جوانی ماست

در زمین  این « سیا قلم » هایش

طرح دنیای آسمانی ماست

عشق ، این واژه ی به ظاهر گنگ

به وضوح غم نهانی ماست

خبر از جای ما چه می گیری ؟

عشق ،‌تمثیل لا مکانی ماست

سمت خوبی ،‌دو کوچه مانده به دوست

این خودش ،‌بهترین نشانی ماست

عشق ، چیزی است مثل یک لبخند

که نمودار مهربانی ما ست

عمر بی عشق ما ، مصادف با :

مرگ جانسوز و ناگهانی ما ست

باید از او مواظبت بکنیم

عشق ، میراث باستانی ماست


 

عشق در دو کلمه :

عشق یعنی انتظار .. انتظار

مثل این بیت :

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراقش سوختن


 

یک معنی عشق هم میتونه این باشه
 

عشق یعنی یک تیمّم، یک نماز  ،عشق یعنی عالمی راز و نیاز

مثل

عشق صفتی از صفات کمالیه خداوند متعال است .


 

و شاید زیباتر از آن

عشق, جواب خدا به شیطان است


 

یا نه ، این تعبیر 

عشق یعنی بیستون کندن به دست

عشق یعنی زاهد اما بُـت پرست

مثل

و عشق یعنی . . . شنیدن صداش وقتی میگه دوستت دارم


 

 

شاید هم کمی دردناک مثل

عشق یعنی هرچه بینی عکس یار


 

و شاید هم این حکایت

به کودکی گفتند : عشق چیست؟ گفت : بازی. به نوجوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : رفیق بازی. به جوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت. به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟ گفت :عمر. به عاشقی گفتند : عشق چیست؟ چیزی نگفت.آهی کشید و سخت گریست


 

و کمی هم روانشناسانه

عشق رایحه ی شناختن خویشتن خویش است .

مثل

عشق لذتی مثبت است که موضوع آن زیبایی است


 

و کمی هم بدبینانه

عشق یعنی پیش فروشی جسم کودکی برای نجات مادر از تن فروشی


 

و شاید هم معنی مقدماتی تر

عشق مکمل ازدواج است


 

و از نظر یک کودک

عشق یعنی وقتی که مامان من برای بابام قهوه درست می کنه


 

و عشق از نظر معشوق  که عاشقانه عاشقش هستید...

عشق وجود نداره ، مسخره است ...


 

التماس می کنن که برگرد . . .

HTML clipboard


نگاه منتظر و چشمان خیره،

اشکهای نریخته و صدایی پر بغض

فکر دلجویی ، منتظر پاسخ

مشتری دل ِ خسته ،حالا دیگه از دلت سیره

توی همون خیابون خاطره ها

مدعی عاشقی رو ببین با دیگری  داره میره

دل  و خسته شدن از گریه کردن

عشقی نا تموم ، التماسی نگفته ، حرفی در دل پوسیده

بازم، عشق و محبت رو سرسری گرفتن

این غروب دلگیر ، چیک چیک بارون

حرفهای عاشقانه و گلهای زرد

هنوز  این دل ابری و چشم من گریون

 التماس می کنن که برگرد . . .

آن روز نزدیک است

نگاهی نیز در راه است . شاید هم  اتفاقی ،

شاید عشقی .  می دانم که محبتی در دامن گلها به دنبال چیده شدن است

بهتر است ، باید اینچنین اندیشید

کسی هم چنان در پاییز چشم به راه من است

میروم ،  با غرور بیشتر از قبل

از نگاه این و آن می گذرم و من ادامه می دهمم همچنان

از عشق ،  از نگاههای فریب دهنده ی  گل ها و از  دیکته ی سرنوشت فرار می کنم

با این وجود بر این باورم که

محبتی نیز در راه است ، نگاهی عاشقانه

شاید اما چشمانی برایم می گریند

و من غافل از نگاههای سوخته

و به دنبال پوچی می روم ، به دنبال انچه که نباید رفت

تا به کی  ؟ سر انجام  کسی چشمان نه تر شده ام  را خواهد دید

چشمانم از اون نمی گذرند

آنکسی که فکرم به سراغش نمی رفت

او احساسی را از بی گناهی نگاهم خواهد فهمید . . . من می دانم آن روز نزدیک است .