هرگز نخواستم از با تو بودن خسته بشم
از غم و اندوه بودنت ، جدا
به دیگری و بهتر از تو وابسته بشم
هرگز نخواستم تو رویاهات تنها بمونم
با تو باشم و تو عشقم نباشی
یا که بی تو بنویسم و شعر بخونم
شاخه ی گل قرمز هرگز نخواستم بشکنه
اون هدیه ، روز بارونی
هرگز نخواستم به یادت بیام فقط وقتی بارون یزنه
هرگز نخواستم دروغ بگم ، مثل این شعر
شعرو گفتم، به پاس روز آشنایی توی ماه مهر
ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدی، نظرت کاملا درست بود، خیلی زیباست ، اونم مردی مثل اون، که کمتر دختری تا به حال تجربه اش کرده واقعاً دست نیافتنی، امیدوارم تو هم محبت عمیق و عشق واقعی رو تجربه کنی البته نه مثل من نوع سرشار از غمش رو...
اشک هایم بهانه ی سر انگشتانت را می گیرد
اگر دوست داشتی لینکم کن چون من انجام دادم