قانون شکن

عاشقانه هhttp://www.blogsky.com/cp/weblog/PublishedPosts.bs?rnd=3Tex6fz5WCHY2KCvtPOOWELRsWn5WPgO7Qz8XEW1ای کم رنگ من

قانون شکن

عاشقانه هhttp://www.blogsky.com/cp/weblog/PublishedPosts.bs?rnd=3Tex6fz5WCHY2KCvtPOOWELRsWn5WPgO7Qz8XEW1ای کم رنگ من

بهار نو ، من ِ نو

روز شادی است بیا تا همگان یار شویم            دست با هم بدهیم و بر دلدار شویم


یک سلام خیلی خیلی خیلی خوشحال ، یک سلام با یک بقل عشق ، با یک سبد امیدواری

یک سلام داغ داغ

یک تبریک گرم ِ گرم ِ گرم ِ به سال جدید


بیا ما چند کس با هم بسازیم      چو شادی کم شود با غم بسازیم


سال جدید ، روز جدید و عمر جدید  همه و همه منتظر یک آدم ِ جدید، یک آدم _ خونه تکونی شده ی _ جدید هستن ، یک زندگی جدید و یک تفکر جدید . 

دوستای خوبم، بهترین بهونه برای عوض شدن رو از دست ندیم ... ! بهترین دلیل برای بهتر شدن نزدیک و نزدیک تر میشه !

باور نمی کنین دوستای خوبم ، منی که هر سال از زندگی خسته تر میشدم ، منی که هرسال نزدیک عید اوج نا امیدیم بود ،  امسال با یک عالمه انرژی ، با یک عالمه خوشحالی با یک عالمه برنامه سال نو رو می خوام شروع کنم ، مشتاقانه منتظرم تا از زمستون خداحافظی کنم و بهار رو به دلم دعوت کنم . مشتاقانه منتظر رفتن غم و غضه هام هستم که قرار با اومدن بهار تموم بشن  . امسال می خوام واقعا خونه تکونی کنم ، می خوام خودم بشم ، همون کسی که بودم .

امیدوارم هرکسی این پست رو خوند ، فکری به حال دلش _ که شاید نیاز به خونه تکونی داشته باشه _ بکنه و از همین الان دست به کار بشه .


اگر دم از شادی و اگر از غم زنیم           جمع بنشینیم و دم با هم زنیم

تنهایی

وقتی تنها میشم ،  یاد خوشحالی هام ، یاد ناراحتی ها ، یا بهتر یاد ناراحت کردنام،  یاد آرزوهام ، یاد موسیقی مورد علاقم و یاد کسایی که دوستشون دارم می افتم . من فقط وقتی تنها می شم به خودم ، به اطرافیانم ، به این وبلاگ فکر می کنم . وقتی تنها میشم ، از موسیقی سکوت لذت می برم و  اینها همه هدیه هایی بودن که کسی جز تنهایی نمی تونست برام به ارمغان بیاره . . . گاهی اوقات آرزو می کنم که ای کاش منم حلزون بودم، خودم و خودم و خونم ...


من که گاهی اوقات عجیبا به این تنهایی احتیاج دارم ، شما رو نمی دونم ولی تنهایی اونقدر هم که می گن تلخ نیست .


ای همه تنهایی های ِ من

ای عادت همیشه

تنها بهانه ی گریه ی شبهای من

تنهایی هایِ من

برایتان گریستم

حال شما بگریید ، کمی برای من 

ای سوخته از عشق ِ جانانه ی من

ای دل ِ تنهایِ ساده ی من

ای ماه من ،ای راه من ،ای همه کار من

ای تنهایی ِ تنهایه من

ای عاشقانه ترانه ی من

ای نهفته اشک ِ صدای ِ من

گل دوستانم پر پر شد

تو انگار جاماندی ای

تنها همدم با وفای من

ای تنهایی ِ تنهای من . . .


هق هق دلهای سنگی

دقت کردین بعضی از ما، اول از همه خود من ،  چقدر به خودمون سخت می گیریم و چقدر زندگی رو به کام خودمون و اطرافیان تلخ می کنیم ،  وای که من چه مشکلاتی داشتم با این صدای تیک تاک ساعت ،  اما انگار تازه متوجه شدم که چه هارمونی گوش نوازی داره این صدای ساعت من !

همیشه میشه با یک بهونه سخت گرفت ،همینطور که همیشه میشه با یک بهونه از زندگی لذت برد .

شما چطور   تا حالا  فکر کردین به این بهونه ؟ بهونه ای داشتین برا لذت بردن یا تنفر از زندگی ؟


***

صدای بی رمق قدم های بهار 

هق هق دلهای سنگی ، پایان انتظار

فریاد دوباه ی  روزنامه فروش

دستگیری یک دزد ، فرار یک عیار !


صدای عاشق، شاید همان مجنون

بهار آمد ، لیلی لطفا  بیرون

فریاد دوباره روزنامه فروش

پایین آمدن خط فقر ، چندصدهزار بیکار !


لیلی فراری ، در پی دلداریه مریم 

متنفر از بهار ،  پر از درد بی مرهم

فریاد دوباره ی روزنامه فروش

بازداشت مجنون ، به جرم بوسه ی یار !


معشوقه ، چشم به انتظار دیدن داماد

اسب سفید و یک عاشق مثل فرهاد

فریاد دوباره ی روزنامه فروش

اعدام یک مجنون ، بر سر دار !


پ.ن

نوشتن این شعر رو دوستان عزیزم به منزله ی سیاسی نوشتن من ندونین ، لطفا