قانون شکن

عاشقانه هhttp://www.blogsky.com/cp/weblog/PublishedPosts.bs?rnd=3Tex6fz5WCHY2KCvtPOOWELRsWn5WPgO7Qz8XEW1ای کم رنگ من

قانون شکن

عاشقانه هhttp://www.blogsky.com/cp/weblog/PublishedPosts.bs?rnd=3Tex6fz5WCHY2KCvtPOOWELRsWn5WPgO7Qz8XEW1ای کم رنگ من

التماس می کنن که برگرد . . .

HTML clipboard


نگاه منتظر و چشمان خیره،

اشکهای نریخته و صدایی پر بغض

فکر دلجویی ، منتظر پاسخ

مشتری دل ِ خسته ،حالا دیگه از دلت سیره

توی همون خیابون خاطره ها

مدعی عاشقی رو ببین با دیگری  داره میره

دل  و خسته شدن از گریه کردن

عشقی نا تموم ، التماسی نگفته ، حرفی در دل پوسیده

بازم، عشق و محبت رو سرسری گرفتن

این غروب دلگیر ، چیک چیک بارون

حرفهای عاشقانه و گلهای زرد

هنوز  این دل ابری و چشم من گریون

 التماس می کنن که برگرد . . .

آن روز نزدیک است

نگاهی نیز در راه است . شاید هم  اتفاقی ،

شاید عشقی .  می دانم که محبتی در دامن گلها به دنبال چیده شدن است

بهتر است ، باید اینچنین اندیشید

کسی هم چنان در پاییز چشم به راه من است

میروم ،  با غرور بیشتر از قبل

از نگاه این و آن می گذرم و من ادامه می دهمم همچنان

از عشق ،  از نگاههای فریب دهنده ی  گل ها و از  دیکته ی سرنوشت فرار می کنم

با این وجود بر این باورم که

محبتی نیز در راه است ، نگاهی عاشقانه

شاید اما چشمانی برایم می گریند

و من غافل از نگاههای سوخته

و به دنبال پوچی می روم ، به دنبال انچه که نباید رفت

تا به کی  ؟ سر انجام  کسی چشمان نه تر شده ام  را خواهد دید

چشمانم از اون نمی گذرند

آنکسی که فکرم به سراغش نمی رفت

او احساسی را از بی گناهی نگاهم خواهد فهمید . . . من می دانم آن روز نزدیک است .


نباید دلی بشکند . . .

عهد بستم ، دیگر ، پا روی دلی نمی گذارم

شاید او ، تحمل شکسته شدن را

آنگونه گه من ، داشتم ، نداشته باشد

زین پس نگاهم را ، از عشقم بر نمی دارم

نباید دلی بشکند ، دیگر نمی گذارم ،

شاید  اشکهایش سبک باشد ، سرازیر نشوند

شاید او راه گریستن را نداند

نباید او را فراموش کرد ، 

شاید او بغض کند و هیچگاه بغضش را نشکند .

شاید او هم عاشق باشد

دیگر محبتش را از روی بچگی نمی دانم

وعده ای دادم ،

پای جای پای  دیگری در قلب کسی نمی گذارم

نباید دلی بشکند دیگر نمی گذارم

بدبینی ... !

سارا که جشمانش برق میزد ،  سرش رو بالا گرفت ،  گفت چی شده باز، ‌چرا اینجوری نگام میکنی ؟  

علی  که حواسش نبود، در حالی که ظاهر داشت سارا رو نگاه میکرد ،  آهسته زمزمه کرد : تو رو نگاه نمی کنم    .

سارا متوجه نشد ،  یا صدای کشیده و نازکش  ایندفعه بلندتر گفت ، مگه کاری کردم ؟   

-  تورو نگاه نمی کنم ، این ... 

سارا هنوز حرف پسر تموم نشده گفت ، حتما بازم از دستم ناراحتی .  گفتم که ببخشید ، دیروز موبایلم شارژ نداشت ...

علی دوباره آهسته تر در حالی که به پشت سر دختر خیره شده بود گفت یک لحظه ساکت باش

سارا که چندین روز  منتظر این لحظه بود ،  گفت ، من که نمی خواستم ، کلی عجله داشتم ، پول هم نداشتم ، اونم  اومد منو سوار کرد ، یادته ؟ 

علی بلندتر از دفعه پیش گفت ، چـی ؟

سارا جواب داد ما کاری که با هم نداشتیم ، اون پسر فقط منو رسوند و شمارمو گرفت .

علی فریاد زد، الان میام

سارا پشت سرش رو نگاه کرد ،

دختری دید  که توی این مدت نگاهش به چشمان پسر بود .

پسر هم دوید و رفت به طرفش .

سارا دیگه جرات نگاه کردن نداشت ، پشت به علی و اون دختر بود ودر حین دور شدن علی از خودش آهسته تر از هر دفعه با بغض گفت ، متوجه نشدی ؟ امروز سالگرد اشنایی ما بود ، اون پسر تو بودی ،  همین روز سال پیش . نرو ، ولی علی متوجه نشده بود ، حواسش جای دیگری بود

.  سارا با خودش فکر کرد دیگه دیر شده  ، باورش شده بود که بدترین راه رو برای شوخی کردن انتخاب کرده بود  . بغض گلو شو گرفته بود و چیزی نمونده بود که اشکش در بیاد . . .


جند دقیقه ای و گذشت و هیچ کس چیزی نگفت ، سارا هم که همچنان پشتش به علی و دختر یود ، منتظر یک فرصت می گشت تا شروع به دویدن و دور شدن از اونجا کنه که ...

علی برگشت جای سارا ; و گفت: گلم این دختر کر و لاله ، آدرس می خواد . ببین می تونی حالیش کنی ، همونطور که علی و سارا به هم خیره شده بودن ، علی گفت،  راستی داشتی چی می گفتی ؟

.... !

اون روزا ...

قدیم ، ما بودیم و اون همه عشق بی دریغ

نه غم میون ما جا داشت نه حسرت یک رفیق

اون روزا ادمای بی احساس کم بودن 

دلا نمیشکست ، دلی تنگ نمیشد

همه دنبال عشق تو و عشق من بودن

عشق، خدارو شکر همه ناپاکی هارو برده بود 

آخه اون زمانا گلم ،  احساس هنوز نمرده بود

مردم گریه بلد نبودن ، میدونم  دلشون اشک می خواست

ولی دلم چشمهاشون رو همونجوری که هست می خواست

 

 

دیشب

غم ، دیشب  به یاد اون دستای سرد،‌  کاری رو که نباید می کرد بالاخره کرد  ، ‌توی طوفات درد  . دیشب دلم اسمتو یواشکی زمزمه می کرد  .   دیشب دلم آرزوی مرگ دوباره می کرد . هوای اونی رو که دیگه نداره می کرد .  دیشب به یاد اون عشق عروسکی و  خنده های زورکی  دوباره عاشقت شدم الکی .


پ.ن خلاصه همه اینا رو گفتم که شاید بفهمی شبا وقتی چشمام خوابش می یاد دلم خیلی میگره

مآه من بدون میم .

HTML clipboard


نگاه سردت ، دل بی دردت ، قلب سنگت ، دستای بی رمقت ، اون گل زردت ...

همه و همه از رفتنت خبر میدادن ، خیلی زودتر از اون  " تهمت و نفرین ، پیش من دیگه نشین ، عشقموخواب ببین ،  پیشونیه تو با اون همه چین  ، و بهانه های اینچنین  " 

می دونستم که قراره من بقیه راهو تنها عاشق باشم  ...

 حالا من هستم و مآه من بدون م  .

آه ...

من هرگز نخواستم

هرگز نخواستم از با تو بودن خسته بشم

از غم و اندوه بودنت ، جدا

به دیگری و بهتر از تو وابسته بشم

 

هرگز نخواستم تو رویاهات تنها بمونم

با تو باشم و تو عشقم نباشی

یا که بی تو بنویسم و شعر بخونم

 

شاخه ی گل قرمز هرگز نخواستم بشکنه

اون هدیه ،  روز بارونی

هرگز نخواستم به یادت بیام فقط وقتی بارون یزنه

 

هرگز نخواستم دروغ بگم ، مثل این شعر

شعرو گفتم، به پاس روز آشنایی توی ماه مهر