دخترِک...
جز تو که دست هات واسه من مثل وطن بود
کی می دونه که ترانه، زندگی نامه ی من بود
کی می دونه؟ کی می خونه؟ چه کسی دل می سوزونه؟
واسه این شب پره ای که، فکر پروانه شدن بود
من، مثل دفتر شعری که نخونده بسته میشه
مونده بودم توی سایه پشت این سدّ همیشه
تو به من گفتی که هستم، من حصارم رو شکستم
این نهال پیر در اومد از تو گلخونه ی شیشه
معنی معجزه بودی، توی کفران علاقه
هر نگاه ساده ی تو، واسه من یه اتفاقه
حالا دفترم رو پر کن از غزل های نگفته
بذار از برق نگاهت خورشید از سکه بیفته
شب من رو زیر و رو کن، به آتیش بازی ها خو کن
کاری کن که یخ نبندم تو ترانه های خفته
روشنم کن تا بتابم رو به این شب های تیره
بذار از حنای چشمات لحظه هام رنگی بگیره
نقطه چین هارو رها کن، چشمای بسته مو واکن
بی تو یه بغض قدیمی تو حنجره ام اسیره
توی کندوی نگاهت، عسل کدوم بهشته؟
ای همیشه پا به پا و، ای همیشه نا نوشته
سلام
ممنون که به وبم سر زدین
خوشحال شدم
شما هم وبلاگ قشنگی دارین
همه دنیا واسه من خنجر کشیدن / دل من از این روزا خیلی گرفته / یاد اون روزا که قلب منو شکسته بودی / حالا این دل شکسته واسه اون روزا گرفته ..!
---
از (انتظار دوباره دیدنت) خیلی خوشم اومد .. ممنون که سر زدی .