نگاه منتظر و چشمان خیره،
اشکهای نریخته و صدایی پر بغض
فکر دلجویی ، منتظر پاسخ
مشتری دل ِ خسته ،حالا دیگه از دلت سیره
توی همون خیابون خاطره ها
مدعی عاشقی رو ببین با دیگری داره میره
دل و خسته شدن از گریه کردن
عشقی نا تموم ، التماسی نگفته ، حرفی در دل
پوسیده
بازم، عشق و محبت رو سرسری گرفتن
این غروب دلگیر ، چیک چیک بارون
حرفهای عاشقانه و گلهای زرد
هنوز این دل ابری و چشم من گریون
التماس می کنن که برگرد . . .
چقد بده کسی رو که می خوای نداشته باشی
احساس می کنم به مرگ نزدیکم
آخه کسی رو که دارم نمی تونم داشته باشم
چون نمی ذارن مال من باشه
چرااااااااااااااااااااااااااا؟
می فهمی چی میگم؟
http://eshghe-man-reza.blogsky.com