از وقتی که رفتی, نه, از وقتی که گفتی رفتی , من موندم و و انتظار دوباره دیدنت .
سخت تر از چشم دوختنم به در شاید. سردرگمی من بود و اینکه حتی نمی دونستم تو هم همین قدر که من به تو فکر میکنم به من فکر میکنی!؟ سخت بود فکر کردن به تو و انتظار دوباره دیدنت .
در واقع اینکه من تنها بودم برام سخت نبود , حتی تنهایی تو هم برام مهم نبود.دردناکترین بخش این جدایی چیزی نبود جز انتظار دوباره دیدنت .
دل زخمی من ,دل شاید شکسته ی تو یا غم دوری ما نتیجه ی این دوستی نبود .گریه های آخر شب من و خنده های شاید روزانه ی تو , خاطرات بچگانه ی من و صداقت تو نتیجه ی عشق من و عشق تو,شاید, نبود .دوباره به این جمله ختم میشوم که ته مانده ی عاشقانه ی ما انتظار دوباره دیدنت بود .
همچنان منتظرتم و چشم به در دوختم تا روزی که به اتمام برسد انتظار ....
نوید جون سلام
چون ازت خوشم اومده لینکت کردم
اگه تو هم لینک کنی خیلی لطف می کنی
باشه اگه آپ کنم حتما برات اف میزارم
مرسی
سلام آقا نوید
از اینکه به بلاگم نظر دادی ممنونم ...
متن خیلی قشنگی بود ...
راستی مال کیه ...
ضمن قبولی طاعت ها و عبادتهات ... شما رو به خدای بزرگ می سپارم