نیستی ای نازنین ،
از آن هنگام که رفتی قلم ِ من ترانه ها را از یاد برده است.
دیگر کاغذها را با یاد عشقت نمی درد ،
چنان بد کردی ، که حتی قلم تو را از یاد نمی برَد
قلم، اشک در سینه دارد
، قلم دلی تنگ، پر از کینه دارد
قلم به یاد ِ نامه ی عشق، صدبار دیگر روی سنگ نوشت
که دیگر از یاد ببرَد، ترانه هایی را که گفتم و او ننوشت
قلم از همان روز اول سخت شد
، کاغذ از نامه ی آخرت سنگ شد .
قلم دیگر پای نوشتن ندارد ، خیلی وقت پیش قلم من بی رنگ شد.
دست به دامانت ، دیگر صدایم مکن.
خسته شدم بس که رفتی و نوشتم رهایم مکن
مینویسم، چه سخت دل سنگ گشت ،
سر تا پا خواهش که دیگر عشوه برایم مکن
سلام نوید جان
قلم اشک در سینه دارد
قلم دلی تنگ پر از کینه دارد
ویلاگ خوبی دارم
من هم شما رو لینک کردم با نام قانون شکن
سلام
مرسی که به من سر زدی
بازم به من سر بزن خوشحال میشم
موفق باشی
بای
سلام
چه قشنگ بود خوشمان امد