قانون شکن

عاشقانه هhttp://www.blogsky.com/cp/weblog/PublishedPosts.bs?rnd=3Tex6fz5WCHY2KCvtPOOWELRsWn5WPgO7Qz8XEW1ای کم رنگ من

قانون شکن

عاشقانه هhttp://www.blogsky.com/cp/weblog/PublishedPosts.bs?rnd=3Tex6fz5WCHY2KCvtPOOWELRsWn5WPgO7Qz8XEW1ای کم رنگ من

صدا ...

صدا در انتهای عشق ، نرسیده به فریاد ، بدون درد بشکست .

صدا سنگین بود ، سنگین تر از صد صدای مَرد بشکست

او بهتر از هر من می دانست آنچه که در دل بود 

آنچه که در دل بود همان درد و دل ِ من ِ خجل بود

محبوس کرد خویش را اندر حنجره در پس روی من

در پس روی من ، روانه شد هزار بغض بر سوی من

صدباره بدو گفتم بی صدا چه کنم در این حال غم انگیز

اشارت به خموشی کرد و باز صدا از صد سکوت لبریز

 سراسر آواز بود صدایم، سکوت را با شکستن سر داد

صدا ملول از  صد فریاد که بر گوش کر داد

...

صدا ملول از  صد فریاد که بر گوش کر داد

امشب

امشب نه دلم گرفته است و نه می گرید . نگران هم نیست ، لازم نیست دعوی نگرانیش را داشته باشی . امشب  ،  دلم می خواهد در لابه لای ورق های سنگین دفترهای خاطراتم ، به دنبالت بگردد . در خاطرات گذشته به یاد روزهایی که خیلی زود شب می شد و شب هایی که با دردسر به سحر می رسید ، به یاد عشوه هایی  که در دیده ی مجنون زیبا به نظر می آمد . دلم می خواهد به دنبالت بگردد امشب ، این بار نه در چین ِ جبین خاطره ها ، نه در غم و غصه و تنهایی ها و نه در انتظارهای  بی سوار ، این بار در خاطراتی که دیگر تکرار نمی شوند . در عشقی که  ، مانند همه عشقها زمینی بود . و شاید زمینی تر از آن که ارزش دوباره تکرار شدن را داشته باشد .

انتظار شاید از آن روز تا این شب برایم معنای دیگری داشت ، امشب ، شب مهمی به نظر می رسد . فکرهایی به سرم می زند که هر شب به آن ها فکر می کنم !

امشب وقت عمل است و کاری بایست که اینگونه نتوان پیش برد . به هر حال چند وقتی می شود که بیهوده زانوی غم بر انتظار آن کسی گرفته ام که آنگونه هم فکرم را مشغول خود کرده بود،  عاشق شیدایش نبودم .




 ترجمه شعر :  آن صبحی که به تنهایی از خواب بیدار میشوی و کلمه دوستت دارم را نمی گویی ، خیلی زیباست ، اگر واقعا دیگر او را دوست نداشته باشی ...


پ . ن : روز آغاز سال نوی میلادی ،  روز خاصی برای من نبود ، با این وجود  بهترین ها رو برای تک تک شما آرزو دارم .

عشق ... ؟!

HTML clipboard

خیلی به دنبال معنای عشق رفتم ، اما ....
 

عشق در لابه لای آرایه های ادبی :

عشق ،‌تصویر جاودانی ماست

یادگار تب جوانی ماست

در زمین  این « سیا قلم » هایش

طرح دنیای آسمانی ماست

عشق ، این واژه ی به ظاهر گنگ

به وضوح غم نهانی ماست

خبر از جای ما چه می گیری ؟

عشق ،‌تمثیل لا مکانی ماست

سمت خوبی ،‌دو کوچه مانده به دوست

این خودش ،‌بهترین نشانی ماست

عشق ، چیزی است مثل یک لبخند

که نمودار مهربانی ما ست

عمر بی عشق ما ، مصادف با :

مرگ جانسوز و ناگهانی ما ست

باید از او مواظبت بکنیم

عشق ، میراث باستانی ماست


 

عشق در دو کلمه :

عشق یعنی انتظار .. انتظار

مثل این بیت :

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراقش سوختن


 

یک معنی عشق هم میتونه این باشه
 

عشق یعنی یک تیمّم، یک نماز  ،عشق یعنی عالمی راز و نیاز

مثل

عشق صفتی از صفات کمالیه خداوند متعال است .


 

و شاید زیباتر از آن

عشق, جواب خدا به شیطان است


 

یا نه ، این تعبیر 

عشق یعنی بیستون کندن به دست

عشق یعنی زاهد اما بُـت پرست

مثل

و عشق یعنی . . . شنیدن صداش وقتی میگه دوستت دارم


 

 

شاید هم کمی دردناک مثل

عشق یعنی هرچه بینی عکس یار


 

و شاید هم این حکایت

به کودکی گفتند : عشق چیست؟ گفت : بازی. به نوجوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : رفیق بازی. به جوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت. به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟ گفت :عمر. به عاشقی گفتند : عشق چیست؟ چیزی نگفت.آهی کشید و سخت گریست


 

و کمی هم روانشناسانه

عشق رایحه ی شناختن خویشتن خویش است .

مثل

عشق لذتی مثبت است که موضوع آن زیبایی است


 

و کمی هم بدبینانه

عشق یعنی پیش فروشی جسم کودکی برای نجات مادر از تن فروشی


 

و شاید هم معنی مقدماتی تر

عشق مکمل ازدواج است


 

و از نظر یک کودک

عشق یعنی وقتی که مامان من برای بابام قهوه درست می کنه


 

و عشق از نظر معشوق  که عاشقانه عاشقش هستید...

عشق وجود نداره ، مسخره است ...


 

التماس می کنن که برگرد . . .

HTML clipboard


نگاه منتظر و چشمان خیره،

اشکهای نریخته و صدایی پر بغض

فکر دلجویی ، منتظر پاسخ

مشتری دل ِ خسته ،حالا دیگه از دلت سیره

توی همون خیابون خاطره ها

مدعی عاشقی رو ببین با دیگری  داره میره

دل  و خسته شدن از گریه کردن

عشقی نا تموم ، التماسی نگفته ، حرفی در دل پوسیده

بازم، عشق و محبت رو سرسری گرفتن

این غروب دلگیر ، چیک چیک بارون

حرفهای عاشقانه و گلهای زرد

هنوز  این دل ابری و چشم من گریون

 التماس می کنن که برگرد . . .

آن روز نزدیک است

نگاهی نیز در راه است . شاید هم  اتفاقی ،

شاید عشقی .  می دانم که محبتی در دامن گلها به دنبال چیده شدن است

بهتر است ، باید اینچنین اندیشید

کسی هم چنان در پاییز چشم به راه من است

میروم ،  با غرور بیشتر از قبل

از نگاه این و آن می گذرم و من ادامه می دهمم همچنان

از عشق ،  از نگاههای فریب دهنده ی  گل ها و از  دیکته ی سرنوشت فرار می کنم

با این وجود بر این باورم که

محبتی نیز در راه است ، نگاهی عاشقانه

شاید اما چشمانی برایم می گریند

و من غافل از نگاههای سوخته

و به دنبال پوچی می روم ، به دنبال انچه که نباید رفت

تا به کی  ؟ سر انجام  کسی چشمان نه تر شده ام  را خواهد دید

چشمانم از اون نمی گذرند

آنکسی که فکرم به سراغش نمی رفت

او احساسی را از بی گناهی نگاهم خواهد فهمید . . . من می دانم آن روز نزدیک است .


نباید دلی بشکند . . .

عهد بستم ، دیگر ، پا روی دلی نمی گذارم

شاید او ، تحمل شکسته شدن را

آنگونه گه من ، داشتم ، نداشته باشد

زین پس نگاهم را ، از عشقم بر نمی دارم

نباید دلی بشکند ، دیگر نمی گذارم ،

شاید  اشکهایش سبک باشد ، سرازیر نشوند

شاید او راه گریستن را نداند

نباید او را فراموش کرد ، 

شاید او بغض کند و هیچگاه بغضش را نشکند .

شاید او هم عاشق باشد

دیگر محبتش را از روی بچگی نمی دانم

وعده ای دادم ،

پای جای پای  دیگری در قلب کسی نمی گذارم

نباید دلی بشکند دیگر نمی گذارم

بدبینی ... !

سارا که جشمانش برق میزد ،  سرش رو بالا گرفت ،  گفت چی شده باز، ‌چرا اینجوری نگام میکنی ؟  

علی  که حواسش نبود، در حالی که ظاهر داشت سارا رو نگاه میکرد ،  آهسته زمزمه کرد : تو رو نگاه نمی کنم    .

سارا متوجه نشد ،  یا صدای کشیده و نازکش  ایندفعه بلندتر گفت ، مگه کاری کردم ؟   

-  تورو نگاه نمی کنم ، این ... 

سارا هنوز حرف پسر تموم نشده گفت ، حتما بازم از دستم ناراحتی .  گفتم که ببخشید ، دیروز موبایلم شارژ نداشت ...

علی دوباره آهسته تر در حالی که به پشت سر دختر خیره شده بود گفت یک لحظه ساکت باش

سارا که چندین روز  منتظر این لحظه بود ،  گفت ، من که نمی خواستم ، کلی عجله داشتم ، پول هم نداشتم ، اونم  اومد منو سوار کرد ، یادته ؟ 

علی بلندتر از دفعه پیش گفت ، چـی ؟

سارا جواب داد ما کاری که با هم نداشتیم ، اون پسر فقط منو رسوند و شمارمو گرفت .

علی فریاد زد، الان میام

سارا پشت سرش رو نگاه کرد ،

دختری دید  که توی این مدت نگاهش به چشمان پسر بود .

پسر هم دوید و رفت به طرفش .

سارا دیگه جرات نگاه کردن نداشت ، پشت به علی و اون دختر بود ودر حین دور شدن علی از خودش آهسته تر از هر دفعه با بغض گفت ، متوجه نشدی ؟ امروز سالگرد اشنایی ما بود ، اون پسر تو بودی ،  همین روز سال پیش . نرو ، ولی علی متوجه نشده بود ، حواسش جای دیگری بود

.  سارا با خودش فکر کرد دیگه دیر شده  ، باورش شده بود که بدترین راه رو برای شوخی کردن انتخاب کرده بود  . بغض گلو شو گرفته بود و چیزی نمونده بود که اشکش در بیاد . . .


جند دقیقه ای و گذشت و هیچ کس چیزی نگفت ، سارا هم که همچنان پشتش به علی و دختر یود ، منتظر یک فرصت می گشت تا شروع به دویدن و دور شدن از اونجا کنه که ...

علی برگشت جای سارا ; و گفت: گلم این دختر کر و لاله ، آدرس می خواد . ببین می تونی حالیش کنی ، همونطور که علی و سارا به هم خیره شده بودن ، علی گفت،  راستی داشتی چی می گفتی ؟

.... !

من و دله دیوونه ام و مولانا !

من درد تو را از دست آسان ندهم

دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم

از دوست به یادگاری دردی دارم

که آن درد به هزار درمان ندهم


---

جز من اگرت عاشق شیداست، بگو.

ور میل دلت به جانب ماست،بگو

ور هیچ مرا در دل تو،جاست،بگو

گر هست، بگو،نیست، بگو،راست بگو


---

تا با غم تو مرا کار افتاد

بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود، هم در غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد

----


هر روز دلم در غم تو زارتر است

و ز من، دل بی رحم تو بیزارتر است
بگذاشتی ام،غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است

-----


با هستی و نیستی ام بیگانگی است
وز هر دو بریدیم که مردانگی است
گر من ز عجایبی که در دل دارم
دیوانه نمی شوم ز دیوانگی است!
-----

گلچین شخصی از اشعار از رباعیات جلالدین مولوی رومی

 


لینک های پیشنهادی من :

زندگی نامه مولانا به صورت مختصر

شرح حال و زندگی نامه مولانا به صورت کامل